«این طور نیست بابا؟»؛ الگویی موفق برای گفتوگو با نسل نو
به گزارش مؤسسهٔ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، محسن اسماعیلی، حقوقدان و عضو سابق شورای نگهبان، دربارهٔ کتاب «اینطور نیست بابا؟ گفتارهای پدرانهٔ امام موسی صدر با فرزندانش» نوشت:
به گزارش مؤسسهٔ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، محسن اسماعیلی، حقوقدان و عضو سابق شورای نگهبان، دربارهٔ کتاب «اینطور نیست بابا؟ گفتارهای پدرانهٔ امام موسی صدر با فرزندانش» نوشت:
امام موسی صدر از منظرهای متفاوت شخصیتی شایستهٔ مطالعه و قابل الگوبرداری است؛ به ویژه از منظر تربیتی و آموزش دینی. یکی از ابتکارهای تربیتی او، گفتارهای پدرانهٔ وی با فرزندانش در خصوص دین و دینداری است که نخستینبار در سال ۱۴۰۳ در قالب کتابی با نام «این طور نیست بابا؟» منتشر شده است. این کتاب محصول هفت گفتار است که در نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۶ شمسی ارائه شده و جالب است که در شرایط و با امکانات آن زمان، از سوی ایشان بر نوار کاست ضبط گردیده و برای فرزندانش که به دلایل امنیتی اقامت موقت در پاریس داشتهاند، ارسال گردیده است. جالب است که این جلسات گاهی با حضور میهمانان خانوادگی و گاهی بدون حضور مخاطب برگزار شده است؛ یعنی او هیچ فرصتی را برای انجام مقصود خویش از دست نمیداده و بهانهای را برای تباهی عمر نمیپذیرفته است.
گفتوگو؛ به عنوان یک روش تربیتی
بارها گفته و نوشتهام که یکی از بحرانهای جدّی روزگار ما قطع ارتباط کلامی و فکری والدین با فرزندان است؛ بهخصوص که با پیدایش فضای مجازی و فناوریهای نوین این آسیب بسیار جدیتر هم شده است. این، در حالی است که یکی از حقوق فرزند بر پدر و مادر، برقراری همین ارتباطهای عاطفی و تربیتی است. کسی نباید بپندارد که فقط تأمین معاش فرزندان و رفع نیازهای مادی آنها بر عهده والدین است. بیش و پیش از آن، راهنمایی و هدایت فرزندان از مهمترین حقوق آنهاست. برای مثال، پدر مهربانِ امّت، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودهاند:«حَقُّ الوَلَدِ علَى الوالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ، و یُحَسِّنَ أدَبَهُ، و یُعَلِّمَهُ القرآنَ»؛ حقّ فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او گذارد، او را نیکو تربیت کند و به او قرآن بیاموزد. پس، مراقبت بر ادب و روش رفتار فرزندان و تربیت دینی و قرآنی هم از جمله حقوق آنان به شمار میآید.
گفتوگوهای اخلاقی و معنوی، چه شفاهی و چه کتبی، یکی از بهترین راههای ادای این حق است که روش پیامبران و امامان بوده است؛ چنانکه وصیت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) و سایر انبیا به فرزندانشان از همین نوع بوده است. قرآن میفرماید:«ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ و هر کدام به فرزندان خویش گفتند: فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام یعنی تسلیم در برابر فرمان خدا، از دنیا نروید!»
نامههای متعدد، و گاه مفصلِ حضرت امیر(علیه السلام) به فرزندانش نمونههایی دیگر است که بر تارک همهٔ آنها، نامهٔ سی و یکم نهجالبلاغه تا ابد میدرخشد و راهگشایی میکند. علمای بزرگ اخلاق و عرفان نیز از همین شیوه الگو گرفتهاند، و برقراری ارتباط با فرزندان در قالب وصیت یا توصیههای اخلاقی و معنوی در میان آنان رایج بوده است. یکی از بهترین و کاملترین نمونههای آن، نوشتار مفصل سیدبن طاووس خطاب به فرزندشان، محمّد، است. این نوشته، کتاب قطور و مفیدی است که توسط وی، «کَشفُ المَحَجّه لِثَمَره المُهجَه» نامیده شده و تحت عنوان «کشف المحجه یا فانوس» به زبان فارسی هم ترجمه گشته است.
نامههای اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) به فرزند و سایر بستگان نیز از نمونه های خواندنی این گونه نامهنگاریهاست که هم در مجموعه «صحیفهٔ امام» و هم به صورت مستقل منتشر گردیده است. «نقطهٔ عطف» از زیباترین این نامههاست که در برگیرنده اشعار عارفانهٔ امام خمینی و نامهای از ایشان خطاب به مرحوم حاج سید احمد خمینی است.
هر یک از ما نیز به نوبهٔ و اندازهٔ توان خویش باید از این الگو استفاده کنیم. در این شیوه، هم برخی ملاحظات گفتوگوهای شفاهی وجود ندارد، و هم فرصت تامل و بهینهگویی بیشتر است؛ ضمن آنکه مؤثرتر و ماندگارتر است.
تجربهٔ گفتوگوی صدر با فرزندانش
اینک، خوشبختانه نمونهای دیگر در دسترس ما قرار گرفته است؛ از امام موسی صدر و با عنوان دلنشینی که از متن آن گرفته شده است: «این طور نیست بابا؟». در مقدمهٔ این کتاب اشاره شده که شمار جلسهها بیش از این تعداد بوده و این هفت نوار بهتازگی پیدا و پیاده شده است. صدرالدین صدر، فرزند ایشان در مقدمهٔ کتاب نوشته است:«گفتوگوی بابا با ما منحصر به این چند نوار کاست نمیشد. هر وقت و هر مکانی که فرصتی پیش میآمد بابا سر حرفهای حسابی را باز میکردند و ما را در گفتوگو به بازی میگرفتند. مثلاً در سفر میان شهرها اگر در ماشین با هم بودیم، بابا فرصت را مغتم میشمردند و مطالبی را بیان میکردند یا از ما و دیگر سرنشینان ماشین میخواستند که موضوع تازه یا مطلبی که برای ما جالب بود، مطرح کنیم».
دربارهٔ اهداف آموزشی و تربیتی از این گفتارها نیز نوشته است:«بابا با ضبط صحبتهای گرم و صمیمیشان و ارسال نوار کاست در آن ایام کذایی، هم به نیازهای روحی و روانی ما و احتیاج ما به شناخت مبانی اعتقادی و تقویت ایمانی و هویتی و به تحلیل حوادث و شرایط روز را پاسخ داده بودند، و هم در میان ما خواهر و برادرها انگیزه و موضوعاتی برای گفتوگو هدیه کرده بودند و هم پیوندهای عاطفی مان را تقویت میکردند و هم اجازه نمیدادند فاصلههای جغرافیایی میان ما و اندیشه و مهر و محبتشان فاصله بیندازد».
این جملهها نشاندهندهٔ موفقیت امام موسی صدر در شیوهای است که برگزیده بوده و اکنون پس از نیم قرن، مخاطبانش به آن اذعان میکنند.
نگاهی به محتوای کتاب
در هر حال، نخستین گفتار از این کتاب همزمان با ایام بعثت رسول خدا(ص) و دربارهٔ مقدمات و اهداف آن حادثهٔ عظیم است و البته از کیفیت وحی و معراج نیز سخن به میان آمده است.
دومین گفتار نیز درباره عصارهٔ دعوت پیامبر و خلاصه پیام بعثت است؛ یعنی توحید و معنای «قُولوُا لا الهَ اِلاَّ الله تُفلِحوا». صدر میگوید مقصود از «قول» در اینجا، تعهد است نه لفظِ تنها؛ میخواهد به ما بگوید: متعهد شوید که در زندگی، محوری جز الله نداشته باشید تا رستگار شوید.
سومین گفتار به مناسبت تقارن با پایان یافتن جنگ در جنوب لبنان به تشریح پیشینه و تا اندازهای علل و انگیزه های جنگ و وضع مردم ستمدیدهٔ آن دیار را بیان میکند. شاید بتوان این انتخاب را تطبیق پیام بعثت بر شرایط عینی آن زمان و زمین ارزیابی کرد و این که او میخواست فرزندانش، در همان حال که در بینش و دانش دینی رشد میکنند از واقعیتهای پیرامون خود نیز غافل نمانند و درد مردم را درد دین بدانند.
چهارمین و پنجمین گفتار که به نظر من از همه زیباتر و دلنشینتر است، به «انسان» میپردازد. امام موسی صدر میگوید:«قرآن سعی می کند که به بشر بگوید: تو خیلی مهمی»؛ و چون مهم هستی همواره تو را تحت نظر دارند و هر گفتار یا کرداری از تو ثبت و ضبط می شود؛ مثل هر فرد مهم دیگر که در یک جمع همه نگاهها به رفتار او دوخته می شود؛ «حتی آن چه در اسلام به عنوان حلال و حرام و پاک و نجس گذاشته شده، آن هم برای احترام به بشر است. برای این که در قرآن از حرام که یاد می کنند به نام خبائث یاد می کنند. می گویند: اینها کثیف است بر ندارید بخورید»؛ یا می گویند: فلان کار متناسب با شخصیت بزرگ تو نیست پس انجام نده. برای مثال، عهد شکنی زشت است و چون آدم مهمی هستی به تعهد خودت احترام بگذار و بایدها و نبایدهای دیگری از این قبیل. البته برای این که انسان مغرور نشود، قرآن کریم یادآوری میکند که ای انسان! این اهمیت و شخصیت را خدا به تو عطا کرده است؛ وگرنه یک موجود ضعیف بیش نیستی. این اهمیت و ارزش را خدا به تمام انسانها عطاء فرموده است.
اگر انسان این حقیقت را دریابد، از عمر و فرصتی که در اختیار دارد کمال استفاده را میکند. همهٔ ما از اینگونه فرصتها در اختیار داریم. به قول ایشان: چه فرصتهایی که در اختیار ما هست و هزاران هزار نفر در حسرت آن فرصتها هستند؟! بنابراین، باید کوشید و برای خود و مردم کاری ماندگار کرد؛ مانند «روبرت کخ» که میکروب سِل را کشف کرد و مانند پاستور که کاشف اصل میکروب بود و چه خدمتهای ماندگاری به انسانها کردند. کارهای مهمی که هر یک از ما میتواند انجام دهد، بسیار زیاد است، فقط تا فرصت هست باید جُنبید!
گفتار ششم مصادف با پایان ماه مبارک رمضان است و به همین مناسبت از آثار روزه سخن گفته میشود و اینکه چرا آثار روزه، نماز و دیگر عبادتها در زندگی ما دیده نمیشود. او میگوید:«این واقعاً مسئلهای است که باید به طور علمی مطالعه شود و ای کاش میشد مردی مانند دکتر شریعتی که در جامعهشناسی دینی مطالعه میکرد. یک رسالهٔ پایاننامهٔ تحصیلی خودش را به این بحث اختصاص بدهد و واقعاً این مساله را مطالعه کند».
صدر، خود به دو عامل از عوامل این ناکامی اشاره میکند؛ یکی آن که آشنایی ما با روزه و دیگر مناسک دینی ناشی از تربیت خانوادگی و عادت و سنت است و به فلسفه و مبنای آنها نمیاندیشیم. دیگر آنکه تکالیف دینی، به هم پیوستهاند و آثار خود را موقعی نشان میدهند که آدمی به همهٔ احکام دین پایبند باشد. پایبندی به بخشی از احکام دین و فراموش کردن بخشی دیگر در عمل، نتیجه مطلوب را به بار نمیآورد.
اما به عنوان آثار روزه، او قدرت کنترل خویش و قدرت مهار نفس را از آثار آن برمیشمارد. روزه انسان را به جای اینکه تحت سلطهٔ خواهشهای نفسانیاش باشد، بر آنها مسلط و حکمفرما میسازد. کسب چنین قدرتی، انسان را در سایر زمانها و در دیگر موارد نیز کامیاب و موفق میکند.
دیگر اثر روزه، درک مستقیم درد حرمان و دشواری محرومیت است و لمس آنچه بر محرومان در همه طول سال میگذرد. کسب صفای روحی و عقلی و افزایش قدرت تحمل مشقت دو اثر دیگر روزه هستند که در مجموع نقشهٔ آینده زندگی آدمی را ترسیم میکنند و این همان «لیلۀالقدر»ی است که در ماه مبارک رمضان واقع شده است:«انسان با به دست آوردن این صفات میتواند آیندهٔ خود را بسازد، و تصمیم بگیرد که در آینده چهکار کند» و در این صورت است که باید با پایان یافتن این دوره به او در «عید فطر» تبریک گفت.
موضوع آخرین گفتار، نماز است که میخواهد نگاه مخاطب را از «تکلیف» شمردن نماز به «فرصت» انگاشتن آن برای راز دل گفتن و کمک خواستن تبدیل کند. به تعبیر صدر، «نماز مالیات نیست که انسان به خدا میپردازد». نماز احساس اتصال به قدرتی نامحدود است که در همه سختی ها و مشکلات به یاری انسان میشتابد، مانند ماشینی که در جادهای طولانی در حال حرکت است و نیازمند گرفتن بنزین از جایگاه سوخت است. از این رو قرآن میفرماید: از صبر و نماز «کمک» بگیرید «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ»، و یاد او آرام بخش دلهاست «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
انسان مومن همیشه آرام، متین و امیدوار است و «دلخوشی دائم» دارد. چون احساس میکند همیشه دیده میشود، هم احساس مراقبت میکند و هم این احساس که نیکیهای او دیده میشود و هم مصیبتها بر او آسان میگردد، چنانکه حسین(ع) در کربلا گفت: خدایا! هنگامی که این مصیبت ها در برابر دیدگانت که به خواب نمیرود، بر من وارد میشود، تحمل آن بر من آسان میگردد.
نماز نیز همینطور است ولذا میگوییم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»؛ خدایا! «تو» را می پرستیم و از «تو» مدد می جوییم. خدا همیشه با ما و حاضر است و (به این معنا)، خدا «او» نیست، «تو» است.